کمی عشق از تلاقی نگاهم با نگاهت در چشمانمان جا خوش کرد بعد از آن هرچه شد چه خوب ... چه بد ... چه خنده دار ... چه اشک بار .... همه اش تقصیر آن " یک ذره " عشق بود..
این همه حسود بودم و نمیدانستم؟ب چشم های آشنا و پرهیاهو ک بی حیا نگاهت میکنند. حسادت میکنم...من آنقدر عاشقم ک ب طبیعت بدبینم طبیعت پراز نفس های آدمی است ک مرا وادار میکند حسادت کنم...به تنهایی به جهان به خاطره ای دور از تو و به همه چیز بجز تو...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
این همه حسود بودم و نمیدانستم؟ب چشم های آشنا و پرهیاهو ک بی حیا نگاهت میکنند. حسادت میکنم...من آنقدر عاشقم ک ب طبیعت بدبینم طبیعت پراز نفس های آدمی است ک مرا وادار میکند حسادت کنم...به تنهایی به جهان به خاطره ای دور از تو و به همه چیز بجز تو...